داستان از موقعی شروع می شود که قلیدون تصمیم می گیره از سیاره خودش خارج بشود و تا جایی که میتواند از محل زندگی خودش فاصله بگیره تا سیارات دیگر را ببیند و با ساکنین دیگر کرات ارتباط برقرار کند. قلیدون سفر خودش را با سفینه خود شروع می کند و بعد از چند ساعت اولین سیاره جدید را پیش روی خود می بیند و خوشحال از اینکه مکان جدیدی را پیدا کرده است.
ناگهان سفینه تکان سختی خورد و کنترل سفینه از دست قلیدون خارج شد و سفینه به سمت  سیاره سقوط کرد...